سايه لطف
سايه لطف
سايه لطف
گل آيد از چمن گويى كه يار آنجا بود
در بـــــــاغ جشنى دلپسند از يـــــــاد او بر پا بود
بـــر هر ديارى بگذرى بر هر گروهى بنگرى
با صــــــد زبان با صد بيان در ذكـــــر او غوغــا بود
آن سرو دل آراى من آن روح جان افزاى من
در ســايه لطفش نشين كاين سايـــــــه دل آرا بود
اين قفلـــها را بـاز كن از اين قفس پرواز كن
انجــــام را آغــــــاز كـــن كــــــــآنجا ز يـــــار آوا بود
اين تارها را پــاره كن و اين دردها را چاره كن
آواره شـــو آواره كـــن از هر چه هستـــــىزا بود
بردار اين ارقــــــام را بگـــــذار اين اوهـام را
بستان ز ساقى جام را جامى كه در آن « لا» بود
منبع: www.imam-khomeini-isf.com
/خ
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}